یک ربعه دارم تلاش میکنم برای "ماسک فیلتردار" کامنت بذارم ولی هیچ کامنتی فرستاده نمیشه به جز "چرا کامنتام فرستاده نمیشه؟" :)))) دیگه تصمیم گرفتم به جاش پست بذارم، ولی حتی همینم کامنتش نرفت!
خب بردیا جان، حکایت من و به موقع رسیدن هم مثل دوتاقطب آهنرباس که هیچوقت به هم نمیرسن :") ولی میخواستم بگم که تولدت مبارک! راستش تازگیا برای همه فقطشادی رو آرزو میکنم، ولی اینجا میخوام یه کمی تغییرش بدم هرچند منظورم همونه. امیدوارم این داستانی کهداری زندگیش میکنی، هر خط و پاراگرافش برات جالب و خوندنی و رضایتبخش باشه ;)
به هر حال، حتی فصل ۱۳ کتاب پایان هم خودش یه شروع جدید بود. من که شخصاً زندگی قبل از قرنطینه رو تقریباً فراموش کردم، چون دقیقاً از ۴ اسفند از خونه بیرون نرفتم :") ولی میشه یه جورایی اینطور گفت که روال جدیدی از زندگی رو شروع کردم. این شرایط ناگوار و سلسلهی تلخیها هم تموم میشه بالاخره، ولی فکر نمیکنم برگشتن به شرایط قبل ممکن یا حداقل راحت باشه و خب زندگی همینه، همهش رو به جلو پیش میره. البته همهی اینا رو نمیخواستم توی کامنت بگما :)) الان چون دیدم پُسته، حرفام زیاد شد.
درباره این سایت